فدانیک: به تازگی برخی کاربران در توئیتر جنبش جالبی را راه انداختهاند؛ هر کاربری با توجه به آرشیوی که از فیلمهای سینمایی در ذهنش دارد، دست به یک انتخاب میزند «کدام کاراکتر در کدام فیلم برای شما تجسم تنهایی است؟» حالا ما همان فانتزی را با بچههای تحریریه برترینها به اشتراک گذاشتیم، بچههای برترینها از کارکترهایی نوشتهاند که برایشان تجسم تنهایی است.
سیسی باکستر در فیلم آپارتمان

ایمان عبدلی نوشت: به دلیل غرق شدنش در روزمرگی که انگار یک روح بلعیده شده در جهانی که بیشتر از هر دورانی آدمها به انقیاد میکشد، فردیت را نادیده میگیرد اما شعارهایش در رثای فردیت است. برای عشق هم قانون میگذارد، آدمها دست و پایشان را گم میکنند و تمام عمر به بهای یک نظم تحمیلی جعلی از دست میرود، عشق اما عاقبت تنهایی کسالتبار باکستر را شکست میدهد، او حالا کارمند عقاید دیگران نیست و چراغ خانهاش روشن است، به طور دقیقتر چراغ آپارتمانش.
تئودور در فیلم her

حسن قربانی نوشت: واکین فینکس در این فیلم نقش مردی درونگرا و منزوی دارد. او در دنیایی مملو از تکنولوژی زندگی میکند اما روحش تنهاست و به دنبال همدم میگردد. احساس تنهایی در شهری شلوغ و بزرگ مثل نیویورک و در میان آدمهایی که تظاهر میکنند که تنها نیستند و در خلوت خودشان همدمی دارند. تئودور مرد تنهاییست که شغلش نوشتن نامههای عاشقانه از زبان مردم برای یکدیگر است. او تنهایی را در درون همه میبیند. «میان آن دل و عقل، ابتدا و انتهایی است و میان آن ابتدا و انتها مسیری»
لوکاس در فیلم the hunt

المیرا فلاحیان: دختر بچهای ادعا کرده که لوکاس او را مورد آزار جنسی قرار داده است. حالا با این ادعای دختر بچه، تفکر مردم نسبت به لوکاس، مربی مهربان داستان، تغییر کرده است. این مردم بیوفا که روزی دوستان لوکاس بودند، هیچ آزاری را از لوکاس دریغ نمیکنند. از کشتن سگ او گرفته تا بیرون انداختن او از فروشگاهها. او اما مطمئن از خود، بعد از تمام آزارهای مردم، شب کریسمس در کلیسا حاضر میشود. هیچکس حاضر نیست کنارش بشیند. اما او میآید و با بغض و اشک و ناامیدانه از آدمهای اطرافش “هله لویا” میخواند. شاید این فقط دیدگاه من باشد که اوج تنهایی یک نفر زمانی پیداست که او در جمع باشد و احساس تنهایی کند. همین دیدگاه هم باعث شده سکانس شب کریسمس در کلیسا در فیلم the hunt، اوج تنهایی را برایم به تصویر بکشد.
جهان در فیلم جهان با من برقص

معصومه جهانیپور نوشت: جهان، شخصیت اصلی داستان که به گفته دکترها روزهای پایانی عمرش را میگذراند و برای گذراندن این روزهای باقی مانده به یکی از روستاهای شمال کشور میروند و با دخترش در سکوت و آرامش زندگی میکنند .ولی طولی نمیکشد که دوستان جهان برای آخرین تولد او دور هم جمع میشوند تا شاید به او نشان بدهند که تنها نیست.
در ادامه چالشهای هر کدام از کاراکترها باعث درگیری و مشاجره بین طرفین میشود و جهان که مهمترین شخصیت داستان را دارد کاملا منفعل و درونگرا نشان داده میشود و اتفاق خاصی را در روند داستان رقم نمیزند او را در نهایت میبینیم که همدم جهان گاوش میشود و با او درددل میکند و من به شخصه با تماشای این فیلم یاد این شعر افتادم که “دل تنها در میان جمع هم تنهاست”
امیر در فیلم مهمان مامان

سعید خرمی نوشت: علیرضا جعفری (فرزند کوچک خانواده) دقیقا خودِ خودِ من است در دوران نوجوانی! آن فضای اجتماعی – فرهنگی قالب بر طیفی از خانوادههای ایرانی، دلواپسیهای مادرانه، سرخوشیهای لج دربیارِ مردان ایرانی در برخورد با بحرانهای لحظهای! که همه در کنار هم فضای سراسر استرسی و دلهرهآوری را میسازد با مختصات همین روایت مهرجویی علیرضا جعفری با همهی شیطنتهای بچگی، برای اینکه به طریقی آرامبخش دلواپسی مامان عفت باشد حتی با پرداخت هزینه! (اشاره به سکانس حضور شبانه امیر و دوستش در مرغ فروشی و باقی حواشی). سکانس سرمستیِ امیر در مواجه با عفت (گلاب آدینه) در بازگشت از منزل آقا یوسف (پارسا پیروزفر) شیرینی خاص خودش را دارد که در فیلم قابل مشاهده است.
جاستین بومانت در فیلم حرفهای

علیرضا باقرپور: موسیقی جاودانه موریکونه در فیلم «حرفهای» آوای تنهایی قهرمانی خستگیناپذیر را روایت میکند. جاستین بومانت با بازی بلموند عدالت را از دنیای خودش آغاز میکند. او قربانی مناسبات سیاسی سردمداران فرانسه شده است و تنهایی عمیقی که در این داستان حاصل این بی عدالتیست. وارستگی بلموندو با آن اکتهای درجه یک همراه گامهای خسته و غربتی که در جهانش حاکم شده حس تنهایی را در هر انسانی بیدار میکند. عمق این حس را در سکانس تراژِیک پایانی شاهد هستیم. من به سبکبالی او در لحظه مرگ، هنگامی که تنها قدم برمیداشت غبطه میخورم.
جیولیانا در فیلم Red Desert

حامد دال نوشت: صحرای سرخ یک درام رویاگونه است که با دلواپسیها و نگرانیهای شخصیت اصلیاش و بیگانگی او نسبت به اطرافیان، پر شده است. ویتا در نقش جیولیانا حضور دارد، یک مادر آسیبپذیر و همیشه نگران که احساس میکند که نه میتواند با شوهرش ارتباط خوبی برقرار کند، و نه با مردم آن شهری که آنها با پسرشان در آن زندگی میکنند.
خسرو در فیلم برادرم خسرو

زهرا فکرانه نوشت: خسرو با بازی شهاب حسینی کاراکتر اصلی این فیلم است. میگویند دیوانه است و میبرندش تیمارستان بستری کنند. مدام سیگار بر لب دارد. عاشق نقاشی و موسیقی است و تاثیر عمیقی که هنر بر روی روان او گذاشته در رفتار خسرو بیتاثیر نیست. برادرش به او انگ کم هوش و دردسرساز میزند و همین ثابت میکند که خسرو چقدر مرد باهوش و بیباکی است. جاز دوست دارد، به آسایش هیچکس احترام نمیگذارد و معصومیت کودکانه وی در آستانه ۳۰ سالگی اطرافیانش را همانقدر عصبانی میکند که یک کودک ۳ ساله مادرش را. خسرو روی هوا زندگی میکند، دار و ندارش را خرج برادرزاده کوچک خود میکند و داستان جایی جالب میشود که پسر خردسال هم به خسرو بیعلاقه نیست و تنها دوستِ خسرو میشود. تاجایی که وقتی در لیوان شیر خسرو آرامبخش میریزند را به گوش کودک ۳۰ ساله میرساند.
در انتهای فیلم، برادر خسرو، به اسم ناصر درحالیکه در خلوت و سکوت گوشه تخت نشسته و سعی میکند کسی داخل نشود، قرصی ناشناخته بالا میاندازد. بعدها از همان قرص برای مسموم کردن خسرو استفاده میکند. دقیقا زمانی که ناصر علائم روانی شبیه خسرو از خود نشان میدهد، قصد کشتن خسرو به ذهنش خطور میکند… دیوانگی معصومانه خسرو در این فیلم رنگ صداقتی را دارد که هیچکس را سانسور نمیکند و همه را دوست میدارد و دلش میخواهد پیش برادرزاده خردسالش بماند اما اطرافیانش مدام و مدام اصرار دارند او را به تیمارستان بفرستند.
گریههای خسرو که اکثر اوقات در فیلم نشان داده میشود احساس تنهایی و بغض میدهد. او رنجور است اما همیشه پسزده میشود. جوانمرد است اما همین خصلت وی باعث شده است که ناصد بتواند کمی از حق او را بالا بکشد. البته گفتنی است که رنج هایی که پدر خسرو به وی وارد میکرده است نیز در جوانمردی او کارساز بوده. خسرو نماد طرد شدگی یک بزرگسال دیوانه است و این حس را به مخاطب القا میکند که تا زمانیکه دربند چهارچوب قانون خودت را جا ندهی هیچ کس تو را دوست ندارد و تو برای همیشه تنهایی. یک دوراهی عجیب که میگوید تو نمیتوانی آن چیزی که عمیقا آرزویش را داری بشوی. یا برای همیشه تنهای دیوانهی شاد میمانی یا قوانین را یاد میگری تا به تیمارستان فرستاده نشوی.
منبع:برترین ها